دلی که بشکنه خیلی فاز سختیه، دلی هم که نشکنه دل نیست، دل دل کردنم تو این روزها تقصیر کسی نیست، شاید زیادی دل نازک شدم
کاشکی حال دل همه ما خوب باشه، دل تنگی و دل دادگی و دل سپردگی مرهم دارن
تخته چوبی
صندلی برقی سیاه
یه آینه بزرگ روبهروم
یه آینه بزرگ پشت سرم
صدای ریشتراش دستی
گریههای زیر چشمی
درد کشیده شدن موها
بیقراری تا تموم شدن اصلاح
و دستهای مهربون پدر روی شونهها
پ.ن: امروز بعد از تقریبا دو دهه باز با هم یک زمان یک سلمونی، دوستت دارم بابا:)
زندگی یک برنامه نویس چیز هیجان انگیزی برای بقیه نداره
بهار فقط به یک خط اینترنت پر سرعت نیازمندیم و یک لپتاپ
تابستون یک خط اینترنت پر سرعت و یک لپتاپ و یک کولر کوچیک
زمستون همون خط اینترنت پر سرعت ، همون لپتاپ و اما یک بخاری با گرمای ملایم
پاییز اما درسته همون یک خط اینترنت پر سرعت رو میخوایم و باز همون لپتاپ همیشگی
در کنارش گاهی هوس میکنیم زیر بارون هم قدم بزنیم
پاییز حتی برای یک برنامه نویس هم عطر عاشقونه داره...
پ.ن: لعنتی تر از جمعه وسط پاییز با نم نم بارون و آسمون تیره ، توی عمرم ندیدم
نه چتر میخواد نه سقف
فقط دو تا چشم میخواد که زل بزنی بهش
راستی یه ژاکت هم لازمه ، اما فقط یکی
که تو درش بیاری و بندازی رو شونه هاش
هوا بس ناجوانمردانه بکر است...
توی شرکت که بودم ، داشتم از پنجره گوشه اتاق به بیرون نگاه میکردم ، آسمون بدجوری تیره و تار بود ، اما بارون نم نم قشنگی میزد
از یه طرف دلم میخواست برم زیر بارون و خیس شم ، از یه طرف هم لباس گرمی تنم نبود و داشتم از سرما یخ میزدم (منی که خیلی گرماییم)
اما راستش سرما بهانست ، زیر بارون رفتن یکم جرات میخواد ، گفتم یکم نگفتم فقط ، هم جرات میخواد هم یه همراه ، بارون آدمارو تنها زیر خودش راه نمیده ، اگر هم بده بدرفتاری میکنه ، اما وقتی با کسی که همه دنیاته میری توی بارون ، آخ که چه حس و حال خوبی میده ، اونجاست که بارون ، بوی بارون میده و سرما رو حس نمیکنی فقط میخوای خیس شی و خیس شی ، زل میزنی به آسمونو خیس میشی تا مرز جاری شدن تو خیابون
شبای بارونیتون قشنگ ، همدم بارونیتون همیشه همراه