حرفهایی از جنس یک رنگی ، از همه جا از هیچکس

۱۳ مطلب با موضوع «شخصی» ثبت شده است

دیگه نمیخوام رفاقت کنم

یه زمانی میگفتن رفیق اونیه که شمارش از بالای لیست پیام‌ها و تماس‌هات کنار نره، حالاچی؟ حالاهم رفیق معنیش همونه؟
۲۶ مهر ۹۵ ، ۲۲:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

خواهشا سرتون به تهتون پنالتی نزنه

ازش چندبار پرسیدم تمام اطلاعات گوشیتو به گوشی جدیدت منتقل کردی؟

هربار گفت آره

بعد که گوشیو ریست تو فکتوری کردم تازه اومده میگه یادداشتامو میخوام، اونم نه معمولی، با گریه جیغ و داد و کلی حرفهایی که نه در شان خودش بود نه من، گوشی هم شبیه بومرنگ به سمت اینجانب شلیک شد:|

حواسش جمع سوالم بود این اتفاق نمیفتاد، من که مرض نداشتم:\

۰۶ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

چرا باید ارشد بخونم؟


هنوز انگیزه ندارم، دلیل دارما اما انگیزه نه

کاش نیازی بهش نداشتم

۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۴۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

میس کال :|

شاید بشه بهش گفت یکی از آزاردهنده‌ترین مشکلاتی که امروزه همهٔ ما باهاش سروکار داریم، تصور کنید وقتی رو که پشت گیشه آژانس هواپیمایی وایسادین و منتظرین تا از پشت تلفن ساعت حرکت رو هماهنگ کنین اما هرچقدر که زنگ میزنین گوشی رو برنمیداره و بعد از ده دقیقه گیشه‌دار بهتون میگه متاسفانه ظرفیت تکمیل شده و شما به این پرواز نمیرسین، یا مثلا فرض کنید برای خرید بن کتاب نیاز دارین تا از دوستتون اطلاعات شناسنامشو بگیرین اما هرچقدر تماس میگیرن جواب نمیده و دیگه کافی‌نت میخواد تعطیل کنه، یا مثلا مادرتون از صبح رفته بیرون و هرچقدر بهش زنگ میزنید پاسخ‌گو نیست و چنان‌ دل‌شوره‌ای تو دلتون میفته که حد نداره!!!
پدیدهٔ "تماس از دست رفته" برای من یک موضوع حادشده، انقدر پشت سر هم بهش برخورد کردم که حتی بعد از ۱۰ بار زنگ زدن هم که مخاطبم گوشی رو برمیداره دیگه یادم نمیاد چی قرار بود بهش بگم، یادم میره چی توی دلم بود و نمیتونم بگم!
البته این‌طور نیست که فقط کسی که پشت خطه احساس ناراحتی کنه ها نه، بعد از چند دقیقه وقتی سراغ گوشی برین و ببینین یک نفر یا چندین نفر چندین بار تلاش کردن بهتون دسترسی داشته باشن و نتونستن مسلما شما هم نگران میشین، اما نه در حد اون ها، خلاصه این دوشواری دوطرفه‌ست.
امیدوارم هیچ وقت دیگه به این پدیدهٔ ناهنجار برنخورین:|

پ.ن: بیرون، هزارتا جا داره!
پ.ن: کسی که همیشه بهتون اعتماد داره و براتون کامل توضیح میده، سرخورده میشه وقتی تو یک کلمه بهش جواب میدین
۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

جاده یعنی غربت، سهراب گفت

خیلی زود باید دل به جاده بزنم، جاده‌ای که باهاش غریبه نیستم اما خیلی هم دوستش ندارم، اسم جاده که میاد دلم تنگ میشه، اصلا هم مهم نیست که قراره عید بیاد و سالی تحویل بشه، شاید بیشتر آدم‌ها با نزدیک شدن به عید خوشحال میشن، اما من گاهی دلم میگیره از عید، آخه عید یعنی یک سال گذشت از عمری که شاید باید خیلی بهتر سپری میکردمش، یک ســــــــــــــال دیگه هم داره میره!

۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

هوای گریه با من

دلم گرفته ای دوست


لینک


۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

یک حضور اتفاقی ناب می‌خواهم

من و تو و زمین،حضوری اتفاقی
خطوط خالی از،خمیم و بی تلاقی
نگاه بی تفاوتم،صدای سردم
من از سراب آسمونت،توبه کردم
آهای خزون داغ باغ بی بهاری
شبیه چهره ام شدم،کجایِ کاری؟
طنین موج و ساحلم،خبر نداری

چارتار-حضور اتفاقی
۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

ایران به شوق زندگی در مرگ روئین‌تن شده

ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــران
فدای اشک و خنده تو
دل پر و تپنده تو
فدای حسرت و امیدت
رهایی رمنده تو
رهایی رمنده تو

ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــران
اگر دل تو را شکستند
تو را به بند کینه بستند
چه عاشقان بی‌نشانی
که پای درد تو نشستند
کلام شد گلوله باران
به خون کشیده شد خیابان
ولی کلام آخر این شد
که جان من فدای ایران

هر وقت که پاش بیفته، حتی همونایی که به تهاجم غرب این‌روزها نشستن توی خونه و ابرو نخ میکنن، برات رگ کلفت می‌کنن، فکر تجاوز به حریم امن ما به سرت نزنه آل سعود، این‌جا دست به مهره حرکته، یک جرقه دودمان به باد رفته !



ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــران

به خاک خسته تو سوگند

به بغض خفته دماوند

که شوق زنده ماندن من

به شادی تو خورده پیوند

۲۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

هجوم خستگی

گاهی خوب پیش میاد، اتفاقه دیگه، قرار باشه پیش نیاد زندگی بدون هیجان میشه
گاهی اتفاق میفته نشستی روی کاناپه و داری فکر میکنی همه چیزم خوب داره پیش میره
یهو به چیزی فکر میکنی که انگار نباید هرگز بهش میرسیدی، داغونت میکنه جوری که انگار داشتی کوه میکندی
مغزتم که خسته باشه دیگه فرقی نداره چی به روزت میاد فقط دلت میخواد بخوابی و به هیچ چیزی فکر نکنی
اما بعضی وقتها هم مثل حالا با تموم تلاشی که میکنی تا پلک روی هم بذاری و بخوابی اصلا همه چی دست به دست هم میدن تا هرجوری که شده یه ضدحال خفن بهت بزنن و نذارن که بخوابی، نتونی آروم شی و همش در حال فکر کردن باشی، بدجوری درگیر میشم این جور وقتها
دلم میخواد مثل یه دوش آب تموم فکرهامو بریزم پایین و توی سرم که خیلی وقته سنگینه و داره عصبیم میکنه همچین خالی شه که انگار یه استانبولی سر ساختمونه و هیچ ملاتی هم توش نیست!

پ.ن: درگیرم با خودم با حرفام با بی احترامی کردنام با بی فرهنگیام:(
۰۹ آذر ۹۴ ، ۲۰:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

بارون شدید گاهی هم نم نم

اوضاع روحی دوستت ، دوست که نه ، صمیمی‌ترین دوستت که خراب باشه

تو هم کاری از دستت برنیاد براش ، حالت گرفتست ، قدر تموم بی‌حوصلگی‌های نکرده‌ات بی‌حوصله میشی!


پ.ن: قدم زدن توی شهر‌کتاب رو دوست دارم ، هیج وقتم دست خالی ازش بیرون نمیام


فقط چون‌که

مردم فکرت را دوست دارند

معنایش این نیست                                           

که مجبور باشند

بدنت را هم دوست بدارند


۲۶ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین