تخته چوبی

صندلی برقی سیاه

یه آینه بزرگ رو‌به‌روم

یه آینه بزرگ پشت سرم

صدای ریش‌تراش دستی

گریه‌های زیر چشمی

درد کشیده شدن موها

بی‌قراری تا تموم شدن اصلاح

و دست‌های مهربون پدر روی شونه‌ها


پ.ن: امروز بعد از تقریبا دو دهه باز با هم یک زمان یک سلمونی، دوستت دارم بابا:)