حرفهایی از جنس یک رنگی ، از همه جا از هیچکس

بعضی ها هم هستن تو کاری که بلد نیستن اظهار فضل میکنن

اصن یه وقتایی مثل الآن که از بس یه مشکل رو اعصابمه ، هر کی هر کاری میکنه رو اعصابمه ، الآنم خودم رو اعصاب خودمم!

آخه پسر خوب تو رو چه به آشپزی :|

هرکسی را بهر کاری ساختند

دفم افطاره تقریبا کمتر از یه ساعت مونده اینجانب اومدم ماکارونی درست کنم ، حالا از مدت زمان لازم برای دم کشیدنش که گذشته فقط نمیدونم اون زیر چه بلایی سر سیب زمینی های خوشگلم که قرار بوده ته دیگ طلایی بشه اومده !

بی صبرانه مشتاقم اذان به صدا در بیاد ببینم برای اولین بار ماکارونی که ساختم چی شده :)

حالا کاملا بچه های عمران رو درک میکنم اون زمان که دانشجو بودم ( همچین میگه اون زمان انگار ده سال پیش بوده :دی ) میخواستن سازه ماکارونی بسازن چقدر مکافات میکشیدن ، اصن من تو یه آبکش کردنش موندم ، دست چپ و راستم گیر کرد به هم وقتی داشتم صافش میکردم چه رسد به ساخت سازه :)))

ترجیح میدم بشینم پشت سیستمم شب تا صبح کد بنویسم و از سوی چشمام کم شه اما کف آشپزخونه نشه کارخونه ماکارونی سازی :(

صاحابش که برگرده خونه احتمالا بیچارم میکنه :)


این متن خیلی با حال و هوای خیلی از نوشته هام فرق داشت اما خیلی دلم میخواست بنویسم و تنها سوژه ای که این روزها بتونم راجع بهش با عموم حرف بزنم همین بود متاسفانه :(

ببخشید دستپخت این بارم باب میل نبوده


و اما خواهش همیشگیم ، دعا کنیم همه به خواسته هامون برسیم


حق نگهدارتون

۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۹:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

امشبم مثل هر شب

دست منو بگیر حالم جهنمه از حسه هر شبم هر چی بگم کمه

بغضم غرورمو یاری نمیکنه این گریه ها برام کاری نمیکنه

هر شب دلم دریایه آتیشه از این بدتر مگه میشه

حال هیشکی تو دنیا بدتر از حال من نیست

دردی رو زمین بدتر از همین درد تنها شدن نیست

۱۱ تیر ۹۴ ، ۲۱:۰۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

خستم ، از امروزم

از همه آدما خستم

از خودم کینه به دل میگیرم امشب

فاز مزخرفی که دارمو دوستش ندارم ، من دلم گرفته امشب

۲۱ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

زندگیای وایبری و اینستایی

دیگه این روزا کمتر کسی رو میشه پیدا کرد که اسم این جور چیزا به گوشش نرسیده باشه

به جد میتونم بگم اگه مادربزرگ من رو هم ولش کنیم میره عضو این شبکه ها میشه :))))

نیومدم بگم که چرا من عضو این برنامه ها نیستم نه ، مدال افتخاری هم نیست که بخوام بندازم گردنم و توی شهر راه برم.

این بار اومدم از یه چیزی حرف بزنم که کمتر بهش بها داده شده ، فارغ ازین که این برنامه ها میتونه چه بلایی سر جوونا و زندگیای ما بیاره ، چرا میگم جوونای ما ؟

چون این برنامه ها به شکلی واضح نقطه هدفشون مشخصه ، کمترین علامتش هم این که شما ببین نرم افزار Word بعد از این همه سال هنوز اونجوری که باید نمیتونه فونت فارسی رو پوشش بده ، اما این برنامه ها بدون کوچکترین خللی و به زیباترین شکل فونت عربی و فارسی رو پوشش میدن!!!

کاری به این چیزا ندارم حرف من چیز دیگست !



برای اینکه منظور حرفای منو متوجه بشین کافیه یکم با سینمای هالیوود آشنا باشین و یکم قوه تخیل رو مایه کارتون قرار بدین ، خیلی وقته که هالیوود توی فیلم های به اصطلاح اکشنش ، که غریب به اکثریتش هم امریکا محور تمام تکنولوژی شناخته میشه ، یه جوری به وسیله یه برنامه یا یه ویروس یا یه کیت سخت افزاری یا هرچیز دیگه ، یه ارتش رو قادر به این نشون میده که میتونه هر چیزی رو هر جای دنیا که باشه ردیابی کنه !!!!

فک کنم تاحالا متوجه شده باشین میخوام از چه زاویه ای از این برنامه ها صحبت کنم :\

فیلم توطئه اشلون به فرض مثال ، یک رایانه که قرار بوده برای امریکا کارهای مفیدی انجام بده ، خودش به شکل اتومات قدرت رو به دست میگیره و هیچ کس هیچ جای دنیا نمیتونه از چشمش مخفی بمونه چون با کمک تموم دوربین های شهری آدمهارو شناسایی میکنه حتی اونایی که توی امریکا نیستن ، درواقع قدرت شبکه جهانی رو به دست میگیره!

حالا بعد چند سال میرسیم با فیلم Fast 7 ، فیلمی که به ظاهر محوریت فیلم در مورد رانندگی و ماشین های مسابقست ، اما در خلال جریان های اکشن ، موضوعی در حرکته که بنظر من جریان اصلی فیلم میتونه باشه و اون هم برنامه ایه که توسط یک هکر جوان نوشته شده و این توانایی رو داره که همون کار سیستم اشلون رو انجام بده با این تفاوت که میتونه از دوربین های تلفن های دیجیتال هم استفاده کنه!

اول بگم من خودم ازین فیلم خوشم میاد نیومدم نقدش کنم یا از دیدنش منصرفتون کنم ، اما اینبار برخلاف فقط یه تماشاگر بودن ، خواستم کمی هم اندیشمند باشم ( الکی مثلا من هم یه چیزایی حالیمه :)))) ).

اینکه امروز اکثر تلفن های همراه و نرم افزارهای چت و شبکه های اجتماعی که داریم ازشون استفاده میکنیم تولید داخل نیست و ممکنه به راحتی امکان جاسوسی رو بده به سازنده رو دیگه هیچ کس نباید کتمان کنه ، چون ما تکنولوژی برتر رو نداریم که بخوایم خودمون تولید کنیم و چه بسا اگر ماهم داشته باشیم ازینکه بتونیم یه سری اطلاعات محرمانه رو تصاحب کنیم بدمون نیاد ، آخه اطلاعات سرمایست.

بگذریم زیاد نمیخوام طولانیش کنم جان کلام رو رسوندم ، میخوام بگم هیچ کشور و دولتی بدش نمیاد که بقیه رو تحت کنترل خودش داشته باشه ، پس چه راهی راحت تر ازینکه اول به جامعه هدفت امکانات و آپشن های سرگرم کننده بدی و بعد در پشت پرده ازش سواستفاده کنی!

میگی نه ؟

من میگم آره ، چون شاید امریکا از بکرترین مکان تفریحی ما تو جاده چالوس بیخبر باشه ، اما شما دوستت یه روز بر حسب اتفاق همونجا عکس سلفی میگیره ، و زیرش مکان رو قید میکنه ، حالا امریکا چی میدونه؟

اول اون منطقه رو شناسایی میکنه

دوم نوع سرگرمی اون شخص رو میفهمه

سوم و چهارم و پنجم رو هم میذارم به عهده مخاطب

اصلا ازین مدلای نصیحت گر و این حرفا نیستم ، ایناهم برداشت خودم بود از سمت و سویی که ملت ما و بعضا کل دنیا دارن توی تکنولوژی پیش میگیرن ، شما هم میتونی موافق یا مخالفش بشی کسی ازت شکایت نمیکنه


دعا کنیم همه به خواسته دلمون برسیم

یا علی

۰۳ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

به در بسته رسیدن عیب نیست ، بازش نکردن عیبه!

خوب من دیشب به در بسته خوردم ، قبلا هم به در بسته خوردم ، شک ندارم بعدا هم به در بسته میخورم ، اصلا مگه به در بسته خوردن عیبی داره؟
فکر میکنم آدما وقتی به در بسته میخورن به دو دسته تقسیم میشن ، دسته اول اونایی که بعد از یکم تلاش وقتی مطمئن شدن که در بستس بیخیال میشن و میرن ، میرن تا جای دیگه یه در دیگه پیدا کنن ، حتی اگه یقیین داشته باشن چیزی که میخوان پشت همون در بستس اما میرن ! دسته دوم ولی به این راحتیا تسلیم نمیشن ، هر جوری شده وای میسن تا در رو وا کنن ، مثل تو فیلما با دیلم میفتن به جون قفل در ، اما حالا این دیلم چیه و کجاست خدا میدونه ، دسته دوم رو دوست دارم ، حتی اگه بدونن پشت اون در چیزی یا کسی منتظرشون نیست بازم تلاششون رو میکنن ، چون به خدا امیدوارن ، منم همینطورم ، یعنی تمام تلاشم رو میکنم تا جزو دسته دوم باشم ، جوری که واس چیزی که میخوام همه تلاشم رو بکنم :)
حالا بماند که وقتی به در بسته میرسم خیلی دردم میاد ، بماند که تا چند روز ذهنم رو به خودش درگیر میکنه ، اما من دست بر نمیدارم و هرجوری شده بازش میکنم ، چون فکر میکنم هنوز امکانش هست یکی اون طرف در چشم انتظارم باشه ، از دیدنم خوشحال شاید نشه اما میدونم ناراحت هم نمیشه!

۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۰۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

گریه داشت ، اما شیرین بود

دقیقا یادم نمیاد چند سالم بود ، اما یادمه حساب و کتاب سرم میشد یه کم ، یادمه تابستون بود ، مادرم صد تومن پول بهم داد تا براش نون بخرم ، چهار تا سکه بیست و پنج تومنی، فک کنم اون وقتا نون لواش دونه ای ده تومن بود و با صد تومن میشد کلی نون خرید ، طبق معمول سوار دوچرخم شدم و رفتم سمت نونوایی شهرک ، ازونجایی که بسیار پسر آرومی بودم (اونایی که منو میشناسن به روشون نیارن لطفا) ، وسط راه از سر کمی بازیگوشی سکه ها دونه دونه از دستم پرت شدن و افتادن توی شمشادای کنار خیابون ، ای وای ، چه مصیبتی ، حالا چیکار کنم؟

بی درنگ دوچرخه رو ول کردم روی زمین و شروع کردم به گشتن لای شمشادا ، از یه طرف میترسیدم که نکنه بین بوته ها ماری چیزی باشه از یه طرفم راهی نداشتم جز پیدا کردن پولم ، خدایا اگه پیداش نکنم ، اگه دست خالی برگردم ، مامانم چی میگه ، چه جوابی بهش بدم ، چند بار بهم گفت حواستو جمع کن تو خیابون ، نه نمیشه بیخیال شم ، باید پیداش کنم!
نزدیک به نیم ساعت گشتم و هیچ اثری از سکه ها نبود ، از ساختمون کناری یه پسربچه از پنجره اتاقش بهم گفت دنبال چی میگردی؟
همونجوری که اشک از گونه هام سرازیر بود نگاهی به بالا انداختم و گفتم سکه هام ، پولم ، گم شده!
دوباره پرسید چقدر بود؟
گفتم چهار تا سکه بیست و پنج تومنی ، باید نون بخرم!
بی اعتنا رفت ، چند لحظه بعد برگشت و یه سکه از پنجره برام انداخت ، یه بیست و پنج تومنی ، گفت این مال تو !
اما من هنوز کلی کم داشتم ، همینجور که روی زمین کز کرده بودم و فکر میکردم دیدم یه دست از پشت زد روی شونم ، اولش ترسیدم ، وقتی برگشتم و نگاه کردم دیدم بابامه ، گفت چیشده چرا اینجا نشستی و گریه میکنی؟
گوشه چشمم رو با آستین کوتاه پیرهنم پاک کردم و همه چیزو براش تعریف کردم ، دیدم دست کرد توی جیبش و صد تومن پول بهم داد ، نمیتونستم قبول کنم ، پول خودمو میخواستم ، اما گفت اینو بهت قرض میدم که نون بخری هر وقت پولدار شدی بهم پس بده ، حالا میتونستم قبول کنم!
من اون روز نون خریدم ، کتکی نخوردم ، کسی دعوام نکرد ، اما هنوزم که هنوزه نه تتها اون پولو پس ندادم ، بلکه دارم از پدرم قرض میگیرم!
خجالت میکشم از خودم که گاهی یادم میره این پدر همون بابامه ، یادم میره دستاشو ببوسم و برعکس ازش گلایه هم دارم :(
خدایا ، منو ببخش ، ببخش که بدم

۱۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

نزدیک یک سال چیزی ننوشتم

دیگه داشت کم کم یک سال میشد البته شاید پست بعدی هم  یک سال بعد بیاد!

خیلی خوب فکر کردم ، فکر کردم که باید چیکار کنم ، بنویسم یا ننویسم ، هر روز کلنجار و هر روز دل مشغولی ، هر روز فکرای خوب و هر روز فکرای بیخودی ، اما آخرش به این نتیجه رسیدم ، باید یه جوری خودمو خالی کنم ، من از کسی شکایتی ندارم ، من فقط گاهی از خودم شاکیم که چرا کارهایی رو که باید میکردم نکردم و کردم کارهایی رو که نباید!!!

نمیدونم چند روز به مشخص شدن تکلیفم مونده

نمیدونم چند روز دیگه بلاتکلیفم

نمیدونم هیچی نمیدونم

اما با همه ندونم کاری هام میخوام فقط ادامه بدم

میخوام برسم

به چیزی که میخوام

به کسی که میخوام

به مدینه فاضله ای که میخوام

میخوام فاصلــــــــــــــــــــــه هارو به نیم فاصله ها برسونم ، بعد رسما از بین ببرمشون

میخوام تا جایی که میتونم خوشبخت باشم

خوشبختش کنم

میخوام یه شروع تازه رو استارت بزنم

میخوام بیام و از نو بسازم یه نقشه جدید زندگی

میخوام دیگه انقدر میخوام میخوام نکنم

میخوام به همه میخواستن هام برسم

فقط برسم و تا ابد بمونم!

به اون ، به آیندم ، به خوشبختی.


یاحق

۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

یک گزارش جالب !!!

به گزارش ایران ناز همشهری جوان در شماره اخیرش ، لیستی حیرت انگیز از اسامی ایرانیان منتشر کرده که صاحبان این اسامی، از سال هفتاد به این سو برای تغییر نامشان، به ثبت احوال مراجعه کرده اند.
در بین اسامی دختران این اسم ها به چشم می خورد:

آشفته
آبجی مار
آواره
آفت
ادامه
ارزان
بانک ناز
آمریکا
برنج
خواننده
زابل
رادار
عرعر
غم انگیز
قیطان
کشمش
عکس و …
و در بین اسامی پسران:
ببر
باقالی
عادی
سنجاب
کافر
ستم
کلاغ
مزاحم
مسکو !
۱۸ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۲۷ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

آخه چرا ؟‌!!؟

فقط سکوت میکنم !

۰۸ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

لحظه به لحظه بودن با تورو دوره کردم


وقتی به تو فک میکنم از همه دلسرد میشم

تنهام توی خیابونام از تو دارم سرد میشم

هیچکس بجز خیال تو با من قدم نمیزنه

حس میکنم کنارمی هنوز سرت رو شونمه

اینجا روزا  بدون تو شکل همه

هیچکی نمیدونه دنیام جهنمه

احساس تو به من یه حس مبهمه

بی تو مرگ من مسلمه

نمیتونم راحت باهات حرف بزنم همیشه

از تو با همه حرف میزنم

حس تو تنها سوالمه

بی تو مرگ من مسلمه

لحظه به لحظه ی بودن با تورو دوره کردم

من خدا رو هم خسته کردم

تنها نشستم و عکس تو غرق گریه کردم

دیگه رو به مرگم

بگو برمی گردم بگو بر میگردم

شبا با گریه میخوابم به بالش مشت میکوبم

نمی دونی چقد سخته که مجبورم بگم خوبم

هزار سال بگذره بازم تنم بوی تورو میده

دروغه هیچکسی هرگز...

ترانه قشنگیه بنظرم 

۰۸ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین