اصن یه وقتایی مثل الآن که از بس یه مشکل رو اعصابمه ، هر کی هر کاری میکنه رو اعصابمه ، الآنم خودم رو اعصاب خودمم!

آخه پسر خوب تو رو چه به آشپزی :|

هرکسی را بهر کاری ساختند

دفم افطاره تقریبا کمتر از یه ساعت مونده اینجانب اومدم ماکارونی درست کنم ، حالا از مدت زمان لازم برای دم کشیدنش که گذشته فقط نمیدونم اون زیر چه بلایی سر سیب زمینی های خوشگلم که قرار بوده ته دیگ طلایی بشه اومده !

بی صبرانه مشتاقم اذان به صدا در بیاد ببینم برای اولین بار ماکارونی که ساختم چی شده :)

حالا کاملا بچه های عمران رو درک میکنم اون زمان که دانشجو بودم ( همچین میگه اون زمان انگار ده سال پیش بوده :دی ) میخواستن سازه ماکارونی بسازن چقدر مکافات میکشیدن ، اصن من تو یه آبکش کردنش موندم ، دست چپ و راستم گیر کرد به هم وقتی داشتم صافش میکردم چه رسد به ساخت سازه :)))

ترجیح میدم بشینم پشت سیستمم شب تا صبح کد بنویسم و از سوی چشمام کم شه اما کف آشپزخونه نشه کارخونه ماکارونی سازی :(

صاحابش که برگرده خونه احتمالا بیچارم میکنه :)


این متن خیلی با حال و هوای خیلی از نوشته هام فرق داشت اما خیلی دلم میخواست بنویسم و تنها سوژه ای که این روزها بتونم راجع بهش با عموم حرف بزنم همین بود متاسفانه :(

ببخشید دستپخت این بارم باب میل نبوده


و اما خواهش همیشگیم ، دعا کنیم همه به خواسته هامون برسیم


حق نگهدارتون