گاهی حال خوب گفتنی نیست
قابلیت تشریح ندارد
گاهی حال خوب را فقط میتوان از لکه لبخند شکلی که بر لبه استکان چایت مانده فهمید
امروز دومین روز از خدمت شریف سربازی بهترین دوست دوران زندگیمه ، یعنی دومین بهترین دوستم ، آره درست فهمیدین من دوتا دوست دارم توی این دنیا که هیچ وقت ترکشون نمیکنم :)
همیشه یادمه وقتی حرف از جدایی میزدیم وقتی حرف ازین میزدیم که بلآخره یک روزی شاید راهمون از هم دور شه ، میگفت امیر غصه نخور ، همیشه یکی میاد که میتونی دوباره باهاش رفاقت کنی و جای خالی دوستت رو پر میکنه ، منم مثل همیشه بهش میگفتم حرفای یه قرون دوزار نزن ، هیچ کسی هیچ دوستی نمیتونه جای دوست دیگه رو بگیره !
حالا اون رفته دنبال یک دوره از زندگیش و من موندم اینجا ، یعنی اون از حالا دنبال اینه که کسی جای من رو براش پر کنه ؟
شایدم ، شایدم اون هیچ وقت به اندازه من وابسته نبود به این رفاقت :(
نمیدونم ولی واس من کسی نمیتونه جای چند نفر رو توی زندگیم بگیره هرگز ، یکیشونم تویی رفیق !
پ.ن : این شعرو که محسن چاوشی هم خونده خیلی دوست داره :)
این روزا خیلی دل گیرم
خیلی از همه چی سیرم
مشغله های فکریم روز به روز بیشتر از دیروز میشه
این وسط یه اتفاق خوب خواستم بیفته ، سعی کردم خوب از آب در بیاد ، خیلی وقت بود آموزشی ننوشته بودم !
این یه کلیپ آموزشی برای نصب اوبونتو 15.04 روی ماشین مجازی
امیدوارم خوشتون بیاد ، غلط غلوتاشو به بزرگی خودتون ببخشید :)
راستی اگه موزیکش خیلی رو اعصابتونه میتونین ولوم سیستم رو ببندین فقط اعضای خونواده من رو مورد عنایت الفاظ شکیلتون قرار ندین:)))
مگه نمیبینی حالم داره بدتر میشه
مگه نمیبینی بری تنها میشم تو این شهر
تو که بری بی تو با کی ، با کی قدم بزنم که از سنگینی احساس توی قلبم باخبره
تو که بری تنهاتر میشم توی راهم
لعنتی زود برگرد ، خیلی زود برگرد که دلم از حالا واست تنگ شده
برات دعا میکنم ، برام دعا کن
لعنت به هرچی سربازیه بی موقعست
کل دنیا هم جمع شن دورت ، همه چیزهایی که یه زمانی بهت شادی میدادن هم دم دستت باشن ، باز هم یه دلیلی پیدا میکنی که نخندی ، وقتی دلت تنگ کسی باشه که قراره همه کس باشه اما دم دستت نباشه :(
حالم ازون آدمایی که تازه به دوران رسیدن بهم میخوره ، از آدمایی که وقتی پشت میزشون نشستن حرفای قشنگ میزنن و شعار میدن کرور کرور و وقتی پای میدون میرسن جا میزنن بهم میخوره ، حالم ازون بالادستیایی که همه جا زار میزنن که به ما کمک کنین تا هوای زیر دستمون رو داشته باشیم اما در پشت پرده خبری از هواداری نیست ، بدجوری بهم میخوره !
حالم ازون آدمایی که پول روی پول میذارن و پاشون رو شونه های قشر کارگره و باهاش پز میدن به هم میخوره !
من مشکل دارم یا شما هم همینطورین ؟
دلم پره از اون آدمای خوش پوش و اتو کشیده که تا حالا رنگ غبار روی دستشونو زیارت نکرده اما وایسادن که حق دستای روغنی یک کارگر رو پایمال کنن ، من با این آدما مشکل دارم ، من مشکل دارم با اون رئیسی که به خاطر ده دقیقه تاخیر اول صبح ، یک روز کارگرش رو توبیخ میکنه و اما وقتی سر ظهر ، وقتی کارا تموم شده ، وقتی آفتاب داره مستقیم میزنه و نمیتونی دستت رو کف آسفالت نگه داری ، وقتی سرویس دیر میکنه و یا اصلا نمیاد و کارگر بخت برگشته باید کل راهو پیاده بره چون پولاشو واس خرج بچش و خونوادش پس انداز کرده ، اصلا بهش توجهی نمیکنه ، من مشکل دارم !
من بدم میاد ازون بچه خوشتیپای توی ماشینای با کلاس که وقتی یه آدم با دستای روغنی دست رو کاپوت ماشینش میذاره تا یکم خستگی در کنه و اون آقا خوشتیپه باهاش دعوا میکنه ، من بدم میاد ، آره من بدم میاد از کسایی که حرمت دستای پینه بسته یک آدم شریف رو نگه نمیدارن.
من مشکل دارم یا شما هم همینطورین ؟
من ، دلم میخواد برم دم گوش اون خوشتیپ و خوش کلاس بگم : بشر ، آدم ، اگه تو بابات پول روی پول گذاشته ، اگه تونستی الآن تو آرامش باشی ، اگه انقدر دستت بازه که هفته به هفته کرم مرطوب کننده برند و گرون قیمتت رو عوض کنی تا دستای نازک نارنجیت خشکی نزنه ، واس اینه که هزار تا دست سر دستگاهای کارخونه پدرت پینه بست تا تو به اینجا برسی ، تا تو بشینی لب ساحل و از زیر عینک آفتابی اصلت دنیارو اون طوری ببینی که دلت میخواد ، نه اون شکلی که هست ، آره واس تو همه چی آرومه چون همین حالا تو یه خونه پایین شهر ، شاید زیر پله یه ساختمون ، اوضاع خیلی خرابه چون پول درمان بیماری یه بچه تو جیب پدرش نیست ، تو حالت خوبه چون اون کارگرت که رفته تو فکر داره از جون برای خط تولیدت مایه میذاره و ساعتای اضافه کاری رو با تموم خستگیش وای میسه چون میخواد یه حلقه خیلی خیلی معمولی واس نامزدش بخره ، آره حاجی ، تو حالت خوبه چون حال خیلی هارو گرفتی !
پ.ن : حالم از اقلیت آدمای تو محل کارم بهم میخوره ، چه بسا متاسفم که اکثریتشون رو هم درک نمیکنم .
پ.ن : خدایا کمک کن هیچ وقت نشم ازونایی که حرفای قشنگ میزنن اونم فقط پشت سیستمشون ، انسانیت رو در من نکش.
از حال من نپرسین ، حال این روزهای ایران هم حرفی نداره ، هیچ کس نمیتونه بگه اوضاع داره چطور پیش میره ، نه میتونی بگی شادی نه میتونی بگی غمگین ، تکلیف هیچ چیزی معلوم نیست حتی حالا که تقریبا توافق کردیم !
حال یه مملکت که خراب باشه خیلی سخته تو بخوای حال خودت رو جمع و جور کنی ، اصن گاهی محاله ، مگه میشه ؟ مگه داریم ؟
کاش میشد بعضی وقتا مثل سریال های خوشحال تلویزیون بود ، جوری که انگار همه چیز آرومه و تنها مشکلی که هست نبودن یک جاده کمربندی واس مردم روستاس !
این روزها بالن نگرانی من سر به آسمون هفتم میکشه ، نمیدونم از کجا اما مخزن گازش هر روز پر و پرتر میشه ، چه جوری نمیدونم ، فقط میدونم هیچ تلاشی برای پایین کشیدنش نتیجه نمیده ، ثانیه هام دارن هلاک میشن تو این تظاهرات بی وقفه نگرانی !
قراره چی بشه ؟
قراره آخر کار به کجا برسم ؟
این روزا فقط حال من اینطور نیست ، خیلیا دارن چای صبحگاهیشون رو با قاشق بی قراری هم میزنن ، فقط مضمونش فرق داره ، یکی این روزها نگرانه که ماشین های وارداتی ارزون بشن و اون نتونه بخره ، چون یه ماشین تولید داخل داره و دیگه کسی خریدارش نیست ، یکی نگران جنسای با قیمتای دوبله انبار کردشه که شاید دیگه نتونه سود کنه ، من اما موضع نگرانیم فرق داره ، من مثل خیلی از همسنام نگران آیندمم ، با تموم بلند پروازی های کوتاهم نشستم تو ایوون و دارم خوش خوشان رویا می بافم ، اونی که منو میشناسه میدونه نگرانی من چقدر خنده داره ، آخه میدونی هر کی منو از دور ببینه وضعیت حال حاضرم رو مطلوب میبینه اما هر چقدر که نزدیک تر میشه ، هر قدر که از خواسته های من با خبرتر شه میفهمه ای وای ، من میتونم تا مرز سقوط از رویاها هم پیش برم ، اما خوب من مرد نشستن نیستم حتی اگه به زور هم منو بندازن باز با چنگ و دندون برای بلند شدن تلاش میکنم ، من از بچگی قد کشیدن رو دوست داشتم !
نگرانی من به نگرانی تو ، به نگرانی اون و نگرانی های همه هیچ ربطی نداره اما همش یه اسم داره ، بلاتکلیفی .
پی نوشت : روزگار هم اگه با من راه نیاد ، من همچنان دنبال قدم های تو میگردم