حرفهایی از جنس یک رنگی ، از همه جا از هیچکس

دلم واس دریا تنگ شده

گاهی وقت‌ها آدما دوست دارن خودشونو توی دریا غرق کنن، دوست دارن جایی باشن که هیچ غمی توش نباشه، خوب که فکر می کنم این روزها بجز نبودن توی این دنیا جایی نیست که توش غم نباشه، چه غم‌های خودت چه غم اطرافیانت،  دنیای منم بدجوری غمگین و تکراری شده!
۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امیرحسین

خواهشا سرتون به تهتون پنالتی نزنه

ازش چندبار پرسیدم تمام اطلاعات گوشیتو به گوشی جدیدت منتقل کردی؟

هربار گفت آره

بعد که گوشیو ریست تو فکتوری کردم تازه اومده میگه یادداشتامو میخوام، اونم نه معمولی، با گریه جیغ و داد و کلی حرفهایی که نه در شان خودش بود نه من، گوشی هم شبیه بومرنگ به سمت اینجانب شلیک شد:|

حواسش جمع سوالم بود این اتفاق نمیفتاد، من که مرض نداشتم:\

۰۶ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

چرا باید ارشد بخونم؟


هنوز انگیزه ندارم، دلیل دارما اما انگیزه نه

کاش نیازی بهش نداشتم

۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۴۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

کی اشکامو پاک میکنه، وقتی که تو نباشی

چگالی غصه هایی که دارم کم کم داره از حجم تحملاتم تجاوز میکنه، جوریکه این روزها دلم گاهی میخواد بیفتم و بمیرم، انقدر تهاجم فرهنگی به حس غربت خودم میکنم که شاید یه ذره آروم بگیره دلم اما هربار دلتنگ تر از قبل میشینم کنج اتاقمو برای دلم قصه حسین کرد شبستری تعریف میکنم، شاید دلم میخواد گاهی بیخیال این دنیا برم توی حافظه یک دستگاه و به خودم وضعیت هیدن بگیرم تا چند وقتی ببینم دل کی برام تنگ میشه؟

مخصوصا حالا که به عمق دریا دلتنگم.

۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

میس کال :|

شاید بشه بهش گفت یکی از آزاردهنده‌ترین مشکلاتی که امروزه همهٔ ما باهاش سروکار داریم، تصور کنید وقتی رو که پشت گیشه آژانس هواپیمایی وایسادین و منتظرین تا از پشت تلفن ساعت حرکت رو هماهنگ کنین اما هرچقدر که زنگ میزنین گوشی رو برنمیداره و بعد از ده دقیقه گیشه‌دار بهتون میگه متاسفانه ظرفیت تکمیل شده و شما به این پرواز نمیرسین، یا مثلا فرض کنید برای خرید بن کتاب نیاز دارین تا از دوستتون اطلاعات شناسنامشو بگیرین اما هرچقدر تماس میگیرن جواب نمیده و دیگه کافی‌نت میخواد تعطیل کنه، یا مثلا مادرتون از صبح رفته بیرون و هرچقدر بهش زنگ میزنید پاسخ‌گو نیست و چنان‌ دل‌شوره‌ای تو دلتون میفته که حد نداره!!!
پدیدهٔ "تماس از دست رفته" برای من یک موضوع حادشده، انقدر پشت سر هم بهش برخورد کردم که حتی بعد از ۱۰ بار زنگ زدن هم که مخاطبم گوشی رو برمیداره دیگه یادم نمیاد چی قرار بود بهش بگم، یادم میره چی توی دلم بود و نمیتونم بگم!
البته این‌طور نیست که فقط کسی که پشت خطه احساس ناراحتی کنه ها نه، بعد از چند دقیقه وقتی سراغ گوشی برین و ببینین یک نفر یا چندین نفر چندین بار تلاش کردن بهتون دسترسی داشته باشن و نتونستن مسلما شما هم نگران میشین، اما نه در حد اون ها، خلاصه این دوشواری دوطرفه‌ست.
امیدوارم هیچ وقت دیگه به این پدیدهٔ ناهنجار برنخورین:|

پ.ن: بیرون، هزارتا جا داره!
پ.ن: کسی که همیشه بهتون اعتماد داره و براتون کامل توضیح میده، سرخورده میشه وقتی تو یک کلمه بهش جواب میدین
۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

دلتنگم

با هیچ کسم میل سخن نیست

شاید گاهی وقت ها لازمه تلنگری بخوری برای پیشرفت

اما نه به اندازه ای که حس کنی این بیست و اندی سال رو به هدر دادی

۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

تصمیمم :(

ارزش اشک مادرم رو نداشت
۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۴۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

جاده یعنی غربت، سهراب گفت

خیلی زود باید دل به جاده بزنم، جاده‌ای که باهاش غریبه نیستم اما خیلی هم دوستش ندارم، اسم جاده که میاد دلم تنگ میشه، اصلا هم مهم نیست که قراره عید بیاد و سالی تحویل بشه، شاید بیشتر آدم‌ها با نزدیک شدن به عید خوشحال میشن، اما من گاهی دلم میگیره از عید، آخه عید یعنی یک سال گذشت از عمری که شاید باید خیلی بهتر سپری میکردمش، یک ســــــــــــــال دیگه هم داره میره!

۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

هوای گریه با من

دلم گرفته ای دوست


لینک


۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین

منو رها کن ازین فکر تنهایی

گاهی اوقات هست که آدم دلش می‌خواد هیچ‌جا نره فقط بشینه توی خونه و زل بزنه به دیوار و شاید کمی هم هق‌هق کنه، اینجور وقت‌ها کمتر  پیش میاد که اطرافیان آدم رو درک کنن، اصلا گاهی یک شمشیر دولبه میگیرن دستشون و هی فرو میکنن تو تن افکار پژمردهٔ آدم تا بهت بفهمونن که ما حواسمون بهت هست که داری غصه میخوری اما همین اطرافیان محترم همون بهتر که حواسشون نباشه، همون بهتر که نفهمن داری غصه جا میکنی، چون وقتی میخوان کمک کنن پیش میاد که فاز مرام و معرفت ورمیدارن و دقیقا ۲۴ساعت بعد اون حرفایی رو که زدن یادشون میره، یادشون نمیاد که شب قبل چی گفتن و چه دل‌گرمی‌هایی دادن، گاهی اوقات مثل الآن هست دلم نمی‌خواد پامو از خونه بیرون بذارم و فقط میخوام فکر کنم منم و من و یک کتاب شعر دوست‌داشتنی که یک هدیهٔ دوست‌داشتنی از یک عزیز دوست‌داشتنی‌تره
دلم می‌خواد فقط شعر بخونم اما نمیشه
۲۰ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین